امروز صبح رفتم ثبت نام حضوری
یه نامه دادن که ببرم لیست نمراتم رو دانشگاه آزاد براشون بفرسته!
اونقدر که سر یه ریز نمره خواستن از دانشگاه آزاد علاف شدم، تو ثبت نام دانشگاه علاف نشدم!!!
برچسب: دانشگاه RSS پنهان کردن ریسهها | میانبرها
-
رویا
-
رویا
فکر می کنم به قدر کافی با پایان نامه جنگ تن به تن داشتم! الان حس می کنم سمینار برام بهتره حتی :دی
-
رویا
راستش تو برنامه ام بود می خواستم ترم بعد از آموزشی محور درخواست بدم بیام پژوهشی محور! بعد یادم افتاد سال آخر لیسانسم پوستم برای پایان نامه ام کنده شد! کلا منصرف شدم :)))
-
رویا
امسال هم افطاری دانشکده دعوت شدم و من اینجام و نمی تونم برم :|……
-
رویا
وقتی وارد حیاط شدم حس تملک عجیبی داشتم …. یه جورایی انگار وارد خونه خودم شدم!
-
رویا
دو سال اول دانشجویی رو تو دانشگاه آزاد توی خیابون دماوند بودم… بعدش دانشکده مون جدا شد و اومدیم چهار راه فلسطین!
کلاسهایی که با استاد مرحوم فرنو داشتیم ….
کارگاه هایی که اونجا برگزار می شد …
یادش بخیر … -
رویا
حس عجیبی بود! شیرین و نوستالژیک …. دانشگاهی که کلی باهاش خاطره داشتم … دانشگاه خودمون … روزهای خوب دانشجویی … بوفه عالیی که داشتیم … امروز همه شون از جلو چشمام رژه رفتن وقتی وارد حیاط شدم … حس خوبی آمیخته با احترام….
-
رویا
یادمه اولین شبی که بعد دفاع می خواستم بخوام و حتی تا یه ماه بعد همش کابوس می دیدم! این که ماکتم نرسیده و دیر کردم و استاد نیومده و جا موندم و …..
اما یادمه وقتی دفاع کردم تمام غصه ام این بود که ایام تحصیلم تموم شد …. هنوزم همینه-
مسعودی نژاد
هنوز خیلی مونده تا برسم به این جاها،ولی حسش که خیلی خوبه البته اون قسمت خوابش نه این که تموم شده
-
رویا
به یک روز نمی رسه شروع دلتنگی برای درس و دانشگاه ….
-
-
-
رویا
اخبار داشت از فروش پایان نامه ها گزارش میگرفت. دیدم اگر پایان نامهام رو که خیلی تخصصیه بخوام بفروشم کل هزینه دوره لیسانسم رو می تونم در بیارم!
البته هزینه سالهای 77 – 82!
پاسخ